معنی استحاله مفصلی

حل جدول

فرهنگ معین

استحاله

(مص ل.) دگر گشتن، دگرگون شدن.2- (اِمص.) دگرگونی. [خوانش: (اِ تِ لِ) [ع. استحاله]]

فرهنگ فارسی آزاد

استحاله

اِسْتِحالَه، محال شمردن، دگرگون شدن، برگشتن از حالی به حالی،

لغت نامه دهخدا

استحاله پذیری

استحاله پذیری. [اِ ت ِ ل َ / ل ِ پ َ] (حامص مرکب) قبول استحاله.

فرهنگ عمید

استحاله

از حالی به حالی شدن، برگشتن از حالی به حالی، دگرگون شدن،
[قدیمی] محال و غیرممکن بودن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

استحاله

تبدل، تبدیل، تحول، تطور، تغییر، دگرسانی، دگرگونی، مستحیل، مسخ

فرهنگ فارسی هوشیار

استحاله

دگر گون شدن


مفصلی الرجل

(اسم) مفصل دار یا مفصلی الرجل ها. بند پاییان.

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

استحاله مفصلی

755

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری